حامد مظفری عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما در یادداشتی نوشت: تا پیش از «سووشون» و «بامداد خمار»، داشتیم کارگردانانی مثل حسن هدایت که وقتی میخواستند سراغ تاریخ معاصر بروند میکوشیدند در کنار شهرک سینمایی علی حاتمی (غزالی) از لوکیشنهای بکر و دست نخورده در جای جای ایران استفاده کنند و در همین مسیر بود که هدایت در سریال «کارآگاه علوی» مثلا چند اپیزود برای بندر ترکمن و بندرگز و آشوراده نوشت و داستان را به لوکیشنهای واقعی در همین مناطق برد. در کنار هدایت تجربه مسعود کیمیایی در فیلم ‘سرب” را هم داشتیم که سعی کرد نه تنها نماهای تاریخی بندری را به شمال ایران ببرد، بلکه نماهای تهران را هم در بافت دست نخورده جنوب شهر ضبط کرد.

محمدهادی کریمی سناریست و کارگردان صاحبسبک نیز وقتی میخواست فیلمهای «کمدی انسانی» و «پسرکشی» را بسازد، تلاش کرد بخشهای تاریخی آن را در بافتهای قدیمی بر جای مانده از گذشته در خیابانهای شاپور و مولوی یا امین حضور، پیچ امینالدوله و پشت خانه مستوفیالممالک و… ضبط کند و به این طریق حس و حال واقعی زمان رویداد را تداعی کند.

حالا نرگس آبیار نیز به جای دوراهی رفتن به شهرک سینمایی غزالی یا تولید کاملا مجازی در استودیو – که اخیرا باب شده و در فیلم موسی (ع) حاتمی کیا، جواب هم گرفته – ترجیح داد راه سوم را برود و هم در «سووشون» و هم در «بامداد خمار»، لوکیشنهایی بکر و دستنخورده در شیراز و قزوین پیدا کرده و داستانپردازی را در چنین لوکیشنهایی انجام دهد.

از این رهگذر نه تنها بر دامنه تصویری سینمایی از تاریخ ایران افزوده میشود بلکه یک دائرهالمعارف ایرانشناسی هم برای مخاطبان و هم برای صنعت فیلم و سریالسازی وطنی فراهم میشود و در صورت ادامه این روند توسط دیگر کارگردانان، یحتمل میتوان پای گروههای فیلمسازی خارجی به ایران را باز کرد تا نوعی سینماتوریسم شکل گرفته و در سایه آن هم ارزآوری صورت گیرد و هم تصویری تازه از تاریخ و فرهنگ هزارانساله ایران به دنیا مخابره شود.

در این مسیر قطعا وزارت میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی نیز میتواند برنامهریزیهای خود را داشته باشد و با ارائه پروتکلهای روزآمد شرایط همکاری با پروژههای سینمایی و تلویزیونی را رقم بزند. در ظاهر مدیران فرهنگی مملکت بارها نسبت به سیاهنمایی از تاریخ ایران در آثار غربی گلایه کردهاند و حالا اگر روند فیلمسازی و سریالسازی در عین لوکیشن با رعایت چارچوبهای حفاظت از میراث برآورده شود، یحتمل میتوان تصاویری تازهتر از ایران و ایرانی و تاریخ این ملک را در آثار خارجی مشاهده کرد.

اینکه سریال «بامداد خمار» در ابتدای تیتراژ خود تصاویری تر و تازه از لوکیشنهای تاریخی قزوین را که محل ضبط بوده است، نشان میدهد، هم میتواند نوعی آگاهیبخشی به مخاطبان درباره مناطق بکر ایران باشد تا این قدر پول خود را خرج سفر به کشورهای خارجی نکنند و با حداقل هزینه در کشور خودشان، سفر کنند و هم اینکه پیشنهادی باشد برای سریالسازان ایرانی که از لوکیشنهای نخنمای شهرک سینمایی یا کلیشهپردازیهای اخیرا مد شده هوش مصنوعی، دست بردارند و بگردند و در کشور به این پهناوری، تاریخ را کشف کرده و ضمیمه داستانهای خود کنند.

شهرک سینمایی غزالی و تکنیک تولید مجازی و بهرهگیری از هوش مصنوعی باید مکمل تولید باشد و نه اصل کار.

انتهای پیام/



